asp.net 2

سلام،
امروز، نه ببخشید ساعت از 24 گذشته، دیروز حسابی با asp.net 2 کار کردم و از امکانات جدیدش لذت بردم خیلی پیشرفت کرده. چند دقیقه‌ی اول داشتم دنبال فایل dll برنامه‌ام می‌گشتم تا فهمیدم قضیه چیه. با صفحه‌های master هم خیلی ور رفتم، توی همین سایت هم کاری مثل صفحه‌های master انجام دادم البته با asp.net 1.1 .
باید صبر کنم تا نسخه‌ی نهایی vs.net 2005 بیاد و سِرورم دات نت دو رو نصب کنه و برنامه‌ی سایتو از اول بنویسم، برنامه‌ی کنونی از بس که خوب نوشته شده یکم بوی پنیر مونده میده!. گفتم پنیر یاد کره افتادم، آخرین شاهکارم در رابطه با کره اینه که صبح آخرین روزی که شمال بودم (دوشنبه 20 تیر، ماجرای اون روز رو قبلاً گفتم) داشتم جمع و جور می‌کردم که برم دانشگاه رفتم سر یخچال دیدم یک دونه کره‌ی صد گرمی باز نشده اونتو مونده، تصمیم گرفتم سر راه بدمش به کسی، گذاشتمش توی یه کیسه فریزر روی کابینت در کیسه رو هم نبستم.....
نکته اینه که هنوز همان جاست و احتمالاً الان خونه بوی کره‌ی گندیده میده. نمیدونم کسی تا حالا آزمایش نگهداری چند هفته‌ای کره در دمای بالای 30 درجه رو انجام داده یا نه. بعد از اتمام دوره‌ی آزمایش که نا معلومه نتیجه رو بتون اعلام می‌کنم و در یکی از سایت‌های معتبر (مثلاً www.debug.ir) منتشرش می‌کنم.
خبر دیگه راجع به گیاهانم اینه که بعد از اینکه کدوهایم خشک شد، خیار کاشتم. الان 6 تا خیار معمولی و دو تا درختی دارم که هنوز خیلی کوچک هستند. خیار کاشتن توی آپارتمان کار شجاعانه‌ای است که از دست هر کسی بر نمیاد!. امیدوارم از نظر خیار به خودکفایی برسم.
موفق باشید.

Generic

سلام،
بعد از چند روز ور رفتن با Net 2. خیلی شیفته‌اش شدم. classهای generic که به دات نت دو اضافه شدند خیلی بدرد می‌خورند و منو یاد ++c می‌اندازن، خیلی از برنامه‌هایی که قبلاً نوشته بودم رو به کلاس‌های generic مجهز کردم. کار با vs.net 2005 آرامش بخشه!.
موفق باشید.

Visual Studio .NET 2005 Beta 2

سلام،
دیروز طی یک عملیات کاملاً غیر انتحاری سرویس پک دو ویندوز xp رو برای جوتی بردم و نصبش کردیم. این اولین باری بود که سرویس پک 266 مگابایتی (که خودم داونلود کردم)، نصب میشه. تا قبل از این نصبش نکرده بودم. نصب عجب معادل فارسیه جالبیه برای کلمه‌ی مبارک Setup!
بعد از اون شاهکار عالم نرم‌افزار Microsoft Visual Studio .NET ®© 2005 Beta 2 را نصب کردیم. به یقین می‌توان گفت که برترین نرم‌افزار موجود در کره‌ی زمین و حومه است.
بعد از اینکه اونجا نصب شد، دی‌وی‌دی شو آوردم خونه که اینجا هم نصبش کنم. تصمیم گرفتم اول یه کپی ازش بگیرم. توی این دی‌وی‌دی یه image بود که باید Mount میشد. دیشب هر کاری کردم نشد اون image رو burn کنم و در این راه یک دی‌وی‌دی هم سوزوندم. آخر سر مجبور شدم دی‌وی‌دی رو قلنبه کپی کنم.
خدا به سازندگان vs.net عمر چند برابر نوح بده که کارشون رو ادامه بدن. البته ما هم برای استفاده از اون باید همچین عمری بگیریم.
موفق باشید.

بیمار ما

سلام،
همه چیز از وقتی شروع شد که من شمال بودم، البته آخرین شمالم نه، چون من این چند وقته خیلی شمال رفتم یادم نیست ماجرا از کدوم دفعه شروع شد. بیچاره حالش خراب شده بود اصلاً جون نداشت از خواب پاشه، یه جورایی بیهوش بود، به حالت کما نرفته بود (هنوز نرفته بود). وقتی بیدار می‌شد مدت زیادی بیدار نمی‌موند ناله می‌کرد و دوباره از هوش می‌رفت. وقتی من برگشتم (زود برگشتم) بردیمش دکتر، دکتر گفت باید چند روز بستری بشه بلکه بفهمیم مریضیش چیه. بعد از چند روز که بستری بود و جواب آزمایش‌ها اومد معلوم شد که چندتا از اعضاش از کار افتادن اسم‌های سختی داشتند یادم نمونده. احتیاج به پیوند این اعضا داشت ولی مشکل این بود که امکان یافتن این اعضا بسیار بسیار کم بود و از شانس ما گیر نیومد. دکترا جوابش کردن و گفتن هیچ امیدی نیست. دکتر گفت اگر اینقدر سعی نمی‌کردید بیدارش کنید کار به اینجا نمی‌کشید و الان مقصر خودتونید.
با اینکه گفته بودن مرخصه و نمی‌شه براش کاری کرد هنوز بیمارستان بستری بود، نمی‌دونم شاید منتظر معجزه بودیم. جای خالیش تو خونه خیلی رنجمون می‌داد. از من فقط چند سال کوچکتره و دنیا اومدنش رو خوب یادمه انگار همین دیروز بود. از اینکه کاری از دستم براش بر نمیومد خیلی ناراحت بودم.
دکتر گفت به فکر خرید یکی دیگه باشید این دیگه به درد نمی‌خوره. چند وقتی بود به فکر خرید یه تلویزیون نو بودیم، البته تو این مدت بی تلویزیون نبودیم یکی دیگه داشتیم. بالاخره امروز رفتیم جمهوری کار رو یه سره کردیم و یه تلویزیون نو خریدیم. یاد اون تلویزیون قبلی به خیر روحش شاد.
موفق باشید.

ثبت نام

سلام،
و باز هم من از شمال برگشتم. روز شنبه که شمال بودم برای ثبت نام و گرفتن معرفی کارآموزی به دانشگاه رفتم، نامه‌ی کارآموزیم رو سریع گرفتم، برای ثبت نام که رفتم با اینکه گفته بودند ثبت نام شنبه 18 تیر است گفت دوشنبه بیا الان سیستم آماده نیست. و اینجوری شد که من مجبور شدم شمال بمونم و بابام اینا یک‌شنبه صبح زود برگشتند. صبح دوشنبه ساعت 10 رسیدم دانشگاه، دانشگاه خیلی شلوغ بود. بعد از کمی تحقیقات فهمیدم که برای ثبت نام کامپیوتری باید برم پسورد بگیرم. بعد از گرفتن پسورد به مرکز کامپیوتر دانشگاه رفتم و دیدم 200 نفر پشت درن و سیستم خرابه و کسی رو راه نمی‌دن. شماره دانشجویی و رمزمون رو دادیم به یکی از دوستان که بره تو صف بایسته و وقتی رفت اون تو برای همه ثبت نام کنه!.
بعد از اینکه اون موفق شد بره داخل تماس گرفت و گفت توی لیست واحدهای که میشه انتخاب کرد کارآموزی وجود نداره و ما همه کارآموزی می‌خواستیم. من رفتم دنبال اینکه ببینم چرا کارآموزی توی لیست نیست به چندتن از مقامات این موضوع رو اطلاع دادم و گفتند درست میشه. ساعت حدود 14 شده بود، تصمیم گرفتم که هر جوری شده برم توی مرکز کامپیوتر، پشت در هنوز 200 نفر ایستاده بودند و همگی شاکی بودند. مسئول آموزش دانشگاه اومد پشت در ولی هرچی در زد کسی در رو باز نکرد. دیدم از این مسیر نمیتونم برم اونتو. به فکر زدن کانال افتادم ولی ابزار لازم برای اینکار رو نداشتم. به پشت ساختمون رفتم و از پنجره اونتو رو دیدم همه بیکار پای کامپیوترها نشسته بودند و عده‌ای هم پروژه تحویل می‌دادن، آخه یکی نبود بگه تحویل پروژه باید روز ثبت نام باشه!؟. یکی از دوستان منو دید و پنجره رو باز کرد و من رفتم تو. رفتن من به اونجا با نرفتن یک فرق داشت و اون این بود که زیر کولر نشستم چون هنوز نمی‌شد کارآموزی رو انتخاب کرد.
بعد از نیم ساعتی که اونجا بودم یکی از بچه‌ها با عجله اومد گفت مشکل حل شد برای انتخاب کارآموزی کد 2125 رو بنویسید و انتخاب کنید. این کار رو انجام دادیم و کارآموزی رو گرفتیم و اومدیم بیرون. بعد از اون به امور مالی رفتیم پریتمون رو گرفتیم و بردیم تایید کردند و کار تموم شد. ساعت 15 شده بود رفتم پلیس راه سابق ساعت 16 سوار شدم و اومدم تهران ساعت 20 تهرانپارس پیاده شدم و 21:30 رسیدم خونه. این بود مسافرتم به خطه‌ی سرسبز شمال.
توی کاغذ تبلیغ دانشگاه که دادن بدم به شرکتی که می‌خوام برم کارآموزی دو بیت شعره که نوشته فردوسی گفته:
که مــــازندران شهر مــــا یـــاد بـــاد   همیشه بـــرو بومش آبــــاد بــــاد
که در بوستانش همیشه گل است   به کوه اندرون لاله و سنبل است

موفق باشید.

نتظیمات

سلام،
یخورده وقت پیش آخرین امتحان +18 که تنظیمات خانوادگی یا همون تنظیم خانواده بود دادم و خلاص شدم، الانم دارم جمع می‌کنم برم مسافرت، کجا معلومه دیگه شمال!
پس تا دوشنبه خداحافظ.
موفق باشید.

نظر سنجی

سلام،
من از اون قدیما از نظر سنجی سایت‌ها و کلاً eVoting خیلی خوشم میومد.
یکی از نقشه‌هایی که کشیده بودم راه انداختن همچین نظر سنجی‌ای بود. امروز بالاخره حوصله کردم و راهش انداختم، البته در این راه چند کیلو لاغر شدم یه مشکلی داشت که روی کامپیوتر خودم کار می‌کرد آپلود که می‌کردم اصلاً کار نمی‌کرد، بعد از مدتی ور رفتم فهمیدم کجا مشکل داره ولی نتونستم مشکل رو حل و روش رو کمی عوض کردم. مشکل این بود که Ajax.Net توی برگردوندن تگ script روی سرور مشکل داشت.
نظر سنجی در حال آزمایشه و شاید حالا حالاها آزمایشی باشه. جالبه که هنوز برای برنامه پست یه سوال جدید توی نظر سنجی کاری انجام ندادم پس فعلاً همین یه سوال رو راجع به پردازنده‌ی کارت گرافیک جواب بدید!
برای جای نظر سنجی هم دیدم سمت چپ پایین اخبار می‌تونم آخرین سوال رو بذارم و توی ستون سمت راست هم لینکی هست که تمام سوالات رو نشون میده ولی الان فقط یک سوال بیشتر نیست که نشون بده.
به امید پیشرفت‌های بسیار چشمگیرتر...
موفق باشید.

سیستم عامل

سلام،
امتحان سیستم عامل نسبتاً سخت بود، اولش که استاد سوال‌ها رو توضیح داد خیلی به نظرم سخت اومد و احساس کردم وقت کم میارم ، ولی کم‌کم که حل کردم دیدم مشکل نیست فقط یکم فنیه.
یک سری نقشه کشیدم (روی مغزم نه کاغذ) که برای دیباگ اجرا کنیم، بعد از امتحانام هر وقت وقت کردم اجراشون می‌کنیم.
زودتر پس فردا بشه آخرین امتحانم بدم خلاص شم.
موفق باشید.

OS

سلام،
فردا امتحان سیستم عامل دارم، ای کاش از Win32 SDK توی امتحان سوال میومد حتماً بهتر از این چیزایی بود که قراره سوال بیاد.
وقتی بین دو امتحان یک هفته فاصله باشه آدم یادش میره که وسط امتحانای پایان ترمه و این اصلاً خوب نیست چون دیگه حس و حال امتحان رو ندارم. خوشبختانه بعد از امتحان فردا فقط یکی میمونه که پنج‌شنبه است و آسونه.
برای کسی که امتحان داره هیچ دعایی بهتر از این نیست که سوال‌هایی تو امتحان بیاد که خوب بلده، پس اگه میشه برام دعا کنید.
موفق باشید.

دیروز

سلام،
نمی‌دونم چرا هر روز دارم راجع به دیروز می‌نویسم، شاید می‌خوام یک روز کامل تموم بشه و بعد از تحلیل و نتیجه گیری سرِ فرصت راجع بش بنویسم!.
دیروز با علی رفتیم جمهوری، اولین کاری که کردم این بود که رفتم UV Filter 77mm رو با یه 72mm عوض کردم. بعد از پیوستن به علی خیابون جمهوری رو از حافظ تا ولیعصر با قدم به طور تقریبی متر کردم (680 متر شد) و بعضی از مغازه‌ها رو هم بررسی کردیم، هدف اصلی سامسونگ بود.
بعد از اتمام عملیات بین حافظ و ولیعصر به تقاطع انقلاب و ولیعصر رفتیم و در اونجا به بازار رضا و ایرانیان سر زدیم و مقداری سی‌دی و دی‌وی‌دی خام خریدیم. این دی‌وی‌دی خام‌های SmartBuy خیلی زیبا هستند و دلم نمیاد بپزمشون.
موفق باشید.