مرز

سلام،
بین دروغ و خالی‌بندی مرزی به پهنای تار مو است.
آدمهای اطراف ما بیشتر خالی‌بندند تا دروغگو.
شاید چوپان دروغگو صرفاً خالی‌بند بوده و نه دروغگو.
موفق باشید.

حمیدرضا

سلام،
البته من یکم سرم این چند وقته شلوغه و وقت نمی‌کنم اینجا بنویسم.
دیدن AutoIt توصیه می‌شود. البته دیدن که کافی نیست، همچنین توصیه می‌شود بفهمید چیه.
یکی در مورد Unicode Zero Width Non Joiner سوال کرده بود، برای اینکه دو حرف را بدون فاصله پشت هم تایپ کنید و به هم نچسبند مثل: ن‌ن‌ می‌توانید بین آن دو از Unicode Zero Width Non Joiner استفاده کنید بدین منظور به جای space بین آنها Ctrl+Shift+2 را تایب کنید. برای اطلاعات بیشتر به مطلبی که قدیما نوشتم یا اینجا یا ویکیپدیا مراجعه کنید.
این اولین باریه که من می‌خوام اینجا چند خط بنویسم که مخاطب خاص داره، شاید اولین بار نباشه ولی فکر می‌کنم اولین باره.
پس شروع می‌کنم:
جماعت بدوی می‌نویسند که چرا پیدات نیست کجایی و از این حرفا، نمی‌فهمن حداقل یه آدرس میل بذارن که بشه باشون تماس گرفت! من که در نرفتم همین جام.
امکان داره هنوز مخاطب خط بالا خودش رو شناسایی نکرده باشه به همین علت باید راهنمایی‌اش کنم: خط بالا خطاب به جناب حمیدرضا بود. بمیری یه آدرس ایمیل بده بشه پیدات کرد!
چون جناب حمیدرضا اصولاً هیچ چیزی رو تا ته نمی‌خونه باید کمکش کنم:
حمیدرضا حمیدرضا حمیدرضا حمیدرضا حمیدرضا حمیدرضا
پوزش منو بپذیرید.
موفق باشید.

امتحانات

سلام،
از این خط به بعد به امتحانات مربوط می‌شود:
امتحانات تموم شد، بعضی خوب برخی بد. فقط یه مشکل کوچولو برخوردم.
یکی از چیزایی که در طول دوران تحصیلم ازش میترسیدم غیبت در امتحان بوده. چرا به علت غیبت در جلسه امتحان صفر میدن!؟
از این خط به بعد به امتحانات مربوط نمی‌شود:
یکی گفته بود آدم خوشحالی به نظر میام البته خط بعد فرموده بودند شوخی کرده‌اند، با این حال از همین جا شدیداً خوشحال بودنم رو تکذیب کرده و هرگونه خوشحالی رو رد می‌کنم. بلکه ناراحت و البته غمگین هم هستم.
موفق باشید.

امتحانات

سلام،
روز واقعه دوباره رسید.
امتحانات برای چندمین بار می‌خوان شروع بشن.
از پس فردا امتحاناتم شروع میشه، تو 10 روز 7 امتحان دارم.
ی�� خوبی که داره اینه که هرچه تراکم بیشتر باشه زودتر تموم میشه.
موفق باشید.

وراجی

سلام،
از معدود چیزایی که بدم میاد راجع بش صحبت کنم، راجع به خودمه.
موفق باشید.

کبوتری سفید

سلام،
هوا ابری بود ولی چیزی نمی‌بارید.
دقیقاً یادم نیست ولی احتمالاً اواسط پاییز بود. پاییز پارسال.
داشت به سرعت راه می‌رفت و آسمون رو نگاه می‌کرد. آسمون رو نگاه نمی‌کرد بلکه شیروانی خانه‌ها رو نگاه می‌کرد.
قهرمان داستان ما بچه نبود.
سنش هم کم نبود، دو تا دختر پنج شش ساله هم داشت.
ناگهان گفت که تفنگ بادیش رو بیارن. فهمیدم که دنبال کبوتر بدبختی می‌گرده و می‌خواد اونو با تیر بزنه. کبوتر سفید زیبایی بود، مشخص بود که صاحب داره. گفتم چرا می‌خوای این کبوتر رو بکشی، جواب درستی نداد، مثل بچه‌ای بود که می‌خواد گنجیشک بزنه. نشد جلشو بگیرم. تفنگ بادیشو آوردن اونم هدف گیری و شلیک کرد.
قطرات خون از بالای شیروانی می‌چکید..
کاش بش گفته بودم که فرض کن این کبوتر مال دختر بچه‌ای هم سن و سال دختر خودت باشه، فکر می‌کنی چه حالی بش دست میده وقتی ساعت‌ها منتظر کبوتر سفیدش بشینه و اون بر نگرده.
بعد از اون ماجرا در آن ناحیه کبوتری ندیدم.
قهرمان داستان ما بچه بود.
موفق باشید.

ی

سلام،
ای مردم لطفاً به جای حرف ي از حرف ی استفاده کنید، باشد که رستگار شوید.
اگر صفحه کلیدتون به جای ی ي میزنه بر شما واجبه که به دنبال علت باشید. این یه تکلیفه!
موفق باشید.

بازگشت

سلام،
شمال خوش گذشت.
پنج شنبه یه سر به دانشگاهمون زدیم، خیلی آباد شده بود!
یکی از دوستان که از بانیان حضور شب یلدا در شمال بود نیامد، خیلی جاش خالی بود.
در راه برگشت پلور توقف کرد، برف زیبایی می‌آمد. من از قندیل خیلی خوشم میاد. پلور دوتا قندیل نیم متری پیدا کردم. قندیل‌های بزرگ وقتی آروم به هم می‌خورن صدای جالبی می‌دن.
موفق باشید.

شب یلدا در شمال

سلام،
چند روزی بود SDK دات نت سه رو داونلود کرده بودم ولی فرصت نکرده بودم ببینمش.
عجب دنیایی شده 3 Net. !
فردا دارم با دوستان میرم شمال، مثل پارسال. یادش بخیر...
البته این دفعه دارم دو روز دیرتر میرم.
موفق باشید.