امتحان؟ 5. دی 1383 شروین کتابی (0) سلام،من خیر سرم این سه چهار روزه وقت گذاشتم از کار و زندگی افتادم و برای امروز که امتحان میان ترم درس مستندسازی داشتم که 10 نمره داشت، درس خوندم و حتی مهمونی هم نرفتم و زیاد پای کامپیوتر هم نشستم! ولی...امروز که رفتم سر کلاس بچهها چهار دسته بودند:1. درس خونده بودند.2. تقلب نوشته بودند.3.شماره 1 و 2 .4.هیچکدام.وقتی استاد وارد کلاس شد گروههای فشار که بیشترشان را دسته چهارم تشکیل میدادند، باعث شدند که استاد از امتحان گرفتن پشیمان شود و وقتی که این چند روزه من مصرف کردم حروم شود و کل کتاب که نصفش قرار بود حذف بشه بره برای پایان ترم. ولی استاد قول داده که تعدادی سوال بده و بخشی از اون سوالها را در پایان ترم از ما امتحان بگیره. ببینیمو تعریف کنیم...موفق باشید.
احتکار 2. دی 1383 شروین کتابی (0) سلام،احتکار* خیلی چیزها ممکنه ولی احتکار یه چیز توی ایران دیوانگی محضه.اون پوله! احتکار پول از احمقانهترین نوعه احتکاره چون ارزش پول با سرعتی بیشتر از سرعت نور در حال کم شدن است. احتکار کاری خلاف شرع و جرم است هیچ وقت چیزی را احتکار نکنید. پول رو هیچ وقت ذخیره نکنید یعنی به صورت راکد جایی پول نگه ندارید چون روز به روز ارزشش کم میشود.شب یلدا تعداد بسیار زیادی از فروشندههای محترم هندوانه و انار را احتکار کرده بودند.موفق باشید.*- احتکار در فرهنگ فارسی عمید: مص.[ع] گردآوردن و انبار کردن و نگاهداشتن غله یا هر چیز دیگر بقصد گران فروختن.
یلدا=276 30. آذر 1383 شروین کتابی (0) سلامشب یلدا طولانیترین شب سال مبارک.دیشب خواب دیدم یکی بم میگفت امروز دویستوهفتادوششمین روز ساله ، صبح که پاشدم یکدفعه خوابم یادم اومد حساب کردم دیدم آره امروز که شب یلدا هم هست میشه روز 276ام. 31*6+3*30=276. نمیدونم تعبیر این خواب دیگه چیه!راستی امروز روز آخر پاییزه و چند ساعت بیشتر از پاییز نمونده یادتون باشه اگه جوجه دارید الان وقت شمردنشهموفق باشید.
تحّول 30. آذر 1383 شروین کتابی (0) سلاممن کمی متحّول شدم و تصمیم گرفتم که بیشتر درس بخونم تا سربلند بشم !گفتم که هم بدونید هم خودم یادم نره.موفق باشم.
وبلاگ 28. آذر 1383 شروین کتابی (1) سلام،همه دارن صاحب وبلاگ میشن. در آخرین اقدام پسر عمه من آرش هم وبلاگ افتتاح کرد.من فکر میکنم روزی میرسه که تعداد وبلاگها از تعداد انسانها بیشتر میشه!موفق باشید.
بازهم شمال 27. آذر 1383 شروین کتابی (0) سلام،چهارشنبه برای ادامه کارم مثل هفته قبل دوباره به شمال رفتم. ساعت 13 راه افتادم. هوا خوب نبود میترسیدم جاده هراز بسته باشه و به مقدار بسیار زیاد زابهراه بشوم ولی جاده باز بود. همیشه که با اتوبوس از پارکینگ بیهقی راه میافتادم نصف اتوبوس خالی بود ولی این دفعه پر بود چون 18 تا دختر با هم بودند، به شمال میرفتند حالا این 18 تا چرا با هم به شمال میرفتند را من نفهمیدم ولی تا خود شمل مخ و مخچهی من و بقیه رو خوردند و چه بسا که هضم و دفع هم کردند! من همیشه تو جاده چرت میزدم ولی این دفعه چرتم تند تند پاره پوره میشد.بالاخره ساعت حدود 16:30 بود که به دانشگاه رسیدم به از دیدار با دوستان به دنبال مدیر گروه رفتم و بعد از پیدا کردنش گفت که الان نمیتونه اینو امضا کنه و باید وقت داشته که برگه انتخاب واحدو بخونه! بعد اول برای تعویض پانسمان سر یکی از دوستان به درمانگاه رفتیم و بعد از اون به خونه یکی از دوستان رفتیم از اونجا هم به خونه یکی دیگه از دوستان رفتیم و تا صبح اونجا بودیم ساعت 7:30 چهارشنبه شد که همگی به دانشگاه رفتیم همه به جز من ساعت 8 کلاس داشتند. ساعت 10 بالاخره از مدیر گروه امضا گرفتم و بعد از مقدار بسیار بسیار دوندگی ساعت 14 کارم تموم شد و تقاضای میهمان شدنمو گرفتم. خیلی سختی کشیدم تا کارم تموم شد، خیلی .بعد از این به پلیس راه رفتم منتظر شدم که دوستم بیاد و با اتوبوس به تهران برگردیم. ما همیشه با سواری به تهران برمیگشتیم ولی این دوست من همونی بود که برای پانسمان سرش به درمانگاه رفته بودیم تو جاده با سواری به تهران برمیگشتند که توی تونل امامزاده هاشم شاخ به شاخ میکنند... و به همین علت و بدی هوا با اتوبوس به تهران برگشتیم.از آمل تا تهران مدت 3:45 در راه بودیم ولی از تهرانپارس تا آزادی مدت 1:45 در راه بودم!در کل سفر بدی نبود از دیدار دوستان بسی خورسند گشتم.موفق باشید.
دیکته 23. آذر 1383 شروین کتابی (0) از درسهایی که باید برم سر کلاس مثل یه بچهی دبستانی دیکته بنویسم بدم میاد ! و متاسفانه دوشنبهها دو درس اینجوری دارم و از ساعت 13 تا 19 باید دیکته بنویسم
Intel® Application Accelerator 23. آذر 1383 شروین کتابی (0) سلام،کسانی که پردازندهی کامپیوترشان Pentium 4 است و Chipset مادربوردشان Intel است حتماً Intel® Application Accelerator را از اینجا داونلود و نصب کنند. این برنامه جایگزینی برای درایورهای ATAی همراه Windows است و برای کامپیوترهای دسکتاپ بهینه شده است. این درایورها تاثیر زیادی در افزایش سرعت انتقال دادهها دارند و کارایی سیستم را افزایش میدهند.موفق باشید.
دور شمال در دو روز 19. آذر 1383 شروین کتابی (2) سلام،روز سه شنبه برای دریافت جواب تقاضای مهمان شدن به تهران برای ترم آینده ، به شمال رفتم. ساعت 7:45 از پارکینگ بیهقی با اتوبوس سیروسفر راه افتادم و حدود 11:30 به دانشگاه رسیدم. دانشگاه نرسیده به آمل توی جاده هراز قرار داره. بعد از ورود به دانشگاه و کلی حال و احوال با دوستان به دنبال کارم رفتم. تلفنی فهمیده بودم که با تقاضای من موافقت کردهاند. به دفتر ریاست رفتم و هفت خان را که بسی دشوارتر از هفت خان رستم است را شروع کردم. بعد از کلی دوندگی و این ور اون ور رفتن و امضا گرفتن و مهر زدن و در دبیرخانه ثبت کردن به من یک فرم پیش نویس انتخاب واحد دادند. الیته خودم از تلفنخانهی دانشگاه فرم را گرفتم ولی نفهمیدم چرا این فرم باید توی تلفنخونه باشه!. فرمو پر کردم. گفتن باید مدیر گروه امضا کنه، امضای مدیر گروه مشابه خان دیو سفیده در شاهنامه فردوسی!. من به دفتر مدیر گروه رفتم ، تو دانشگاه ما مدیر گروههای نرمافزار و سختافزار و صنایع توی یک اتاقند !. از یه آقایی که اونجا پشت میز نشسته بود راجع به مدیرگروه نرمافزار سوال کردم ، گفت تا یکشنبه نمیاد! گفتم سختافزار چی گفت اونم همینطور. بعد پرسید امضا میخوای؟ گفتم آره. گفت نیم ساعت دیگه مدیرگروه صنایع میاد اینا بعضی وقتا جای هم امضا میکنن شانستو امتحان کن. من تصمیم گرفتم توی این فاصله برم شهریه ثابتو پرداخت کنم. دانشگاه ما غیرانتفاییه. شانس آوردم که فهمیدم شهریه ثابتو گرون کردن. بعد از پرداخت شهریه در آمل به دانشگاه برگشتم و بعد از کمی تحقیقات فهمیدم که مگه کشکه که هر کسی بتونه بسابه؟ امضای مدیر گروه کامپیوتر لازمه صنایع نمیشه. به فکرم رسید که به جاش امضای یه استاد راهنما رو بگیرم. بعد از مشورت با بروبچ مدت 40 دقیقه پشت در کلاس انتظار کشیدم تا استاد کلاسو تعطیل کرد. این استاد یه استاد خاصخه و بش ارادت خاصی هم دارم ترسیدم اگه وسط کلاسش مزاحم بشم برگمو پاره کنه!. وقتی از کلاس اومد بیرون موضوع رو بش گفتم. گفت من قبلا امضا میکردم ولی الان نمیدونم حق این کارو دارم یا نه. قرار شد من برم از مدیر آموزش سوال کنم ببینم میتونه امضا کنه یا نه که فهمیدم مدیر آموزش رفته.دست از پا بسیار بسیار درازتر از ساختمون اومدم بیرون. تو فکر این بودم که تهران برم نرم چجوری برم با چی برم ... که یدفعه به فکر رسید که الان تعطیلاته و زنگ زدم خونهی یگی از آشنایان در تنکابن. توجه داشته باشید که تنکابن تا آمل حدود 150 کیلومتره و تهران تا آمل 185 کیلومتر ولی رفتن به اون ور مازندران نصف تا یک سوم رفتن به تهران طول میکشه. خلاصه رای مبنی بر این صادر شد که به تنکابن برم، هیچ لباس و وسایلی هم همراهم نبود خیر سرم سفر یه روزه اومده بودم. از دانشگاه به آمل رفتم از اونجا با 200 تومان به محمودآباد بعد با هزار تومان به چالوس و بالاخره از چالوس هم با 600 تومان به شهسوار سابق و تنکابن فعلی رفتم. هوا تاریک بود که به مقصد رسیدم. دیروز هم اونجا بودم جاتون خالی خوش گذشت و امروز صبح با اتوبوس از جاده رشت به تهران اومد. توی جاده اون وسطا برف میومد و بقیه جاها بارون. آدم تو این جادهی رشت پیر میشه از شهسوار تا تهران هفت ساعت تو راه بودم. تو این مدت میتونستم با هواپیما به آخر اروپا هم برسم. حدود ساعت 16 به خونه رسیدم و بلافاصله برای انجام کاری بیرون رفتم و ساعت 19 برگشتم و الانم دارم تند تند تایپ میکنم که هرچه سریعتر برم بخوابم...شب بخیر.خداحافظ.