درس 29. خرداد 1384 شروین کتابی (1) سلام،از هفتهی بعد امتحانام شروع میشه، تعدادشون کمه همش چهارتا امتحان دارم.اوقات فراغتم رو GTA San Andreas بازی میکنم هرچی پیش میرم بیشتر این شاهکار رو درک میکنم، یه ماموریت جالب داشت که باید با جت (گواهینامه خلبانی رو تو جریان بازی گرفتم) پرواز میکردم Liberty City، این شهر همون شهریه که جریان بازی GTA 3 توش شروع میشه. بعد از رسیدن به اونجا Liberty City رو نشون میده که برف سفید پوشش کرده، واقعا رومانتیک شده بود.باید برای امتحانام درس بخونم و یکی دوتا پروژه بنویسم.موفق باشید.
بازهم GTA 25. خرداد 1384 شروین کتابی (5) سلام،من بعد از تحقیقات و آزمایشاتی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که GTA San Andreas شدیداً اعتیاد آور است و برای بازی نکردن آن باید ارادهای قوی و محکم داشت.همونطور که قبلاً گفتم این بازی یه شاهکاره، توی این نسخه نقشه بازی بسیار بسیار بزرگ و چندین برابر GTA Vice City شده. توی این بازی شما نقش یک آدم رو توی یه شهر بزرگ (بهتره بگم چند شهر بزرگ) دارید که تقریباً هر کاری که بخواهید میتوانید انجام دهید. نوع ماشینها و وسایل نقلیه و چیزهایی که میشه به انواع اسلحه استفاده کرد خیلی زیاد شده. مثل نسخه قبلی اول میگه که توی San Andreas تعداد خلافکارا توی خیابون خیلی از تعدادشون توی زندان بیشتره.اگر حوصله بازی کردن دارید این بازی رو از دست ندید چون یه زندگی مجازی رو از دست میدید.موفق باشید.
GTA San Andreas 22. خرداد 1384 شروین کتابی (1) سلام،سرانجام GTA San Andreas به بازار کامپیوتر آمد. این بازی که آخرین نسخهی سری GTA است یک شاهکار تمام عیاره. وقتی خبر اومدنشو از آرش شنیدم بدون هیچ درنگی رفتم و دیویدی شو خریدم. این بازی یک دیویدی است و به صورت 6 تا سیدی هم میفروشند. برگشتن در تاکسی یکی از مسافرا که کمی پر رو بود با راننده سر اینکه چرا از یک میانبر نرفته دعواش شد و قرار شد دعوا رو به آخر مسیر منتقل کنند ولی من زودتر پیاده میشدم و دعوا رو ندیدم. راستی چرا آدما دعوا میکنند!؟هرچه زودتر اگر سَناندریز رو نگرفتید پاشید و برید بگیرید، بسیار بسیار زیباست.موفق باشید.
2 NET. 22. خرداد 1384 شروین کتابی (1) سلام،چند تا برنامه و سورس گرفتم که به .Net Framework Version 2.0 نیاز داشتند.موفق باشید.
شبِ فوتبال 19. خرداد 1384 شروین کتابی (0) سلام،انتقام از تیمی که 4 سال پیش پرچم عربستان رو چرخوند گرفته شد ولی کاش بیشتر گل میزدن تا انتقام سختتر گرفته بشه.شمال خوش گذشت و کارهای دانشگاه انجام شد، این چند روز من همش در حال شمال رفتن و آمدن هستم دارم عادت میکنم. دیروز آمل خونهی دوستان فوتبال را دیدیم و بعد از بازی همگی به جز یک نفر (به دلیلی که ذکرش از حوصلهی این بحث خارج است) رفتیم بیرون برای تهیهی پیتزا، و آمل را جوری دیدیم که در صد سال گذشته سابقه نداشته!. دیدن این چیزا تو تهران عادیه و اونجا آمل بود و نه تهران بزرگ. مردمی که بیشترشون بعد از اذان از خونه بیرون نمیان همگی تو خیابونا بودن، خیابونهایی که معنا و مفهوم واژهی مبارک ترافیک رو نمیدونن، بند اومده بودن. مردم دسته دسته مثل دستههای عزاداری در خیابان پیش میرفتند و شادی میکردند میخوندن میرقصیدن و ... بوق ماشینها گوش رو کر میکرد.من تا قبل از این نمیدونستم آمل اینقدر جمعیت داره و جمعیتش اینقدر بخار داره. البته دانشجویان هم در خیابانها بودن و در این شادی سهیم بودند.به علت بسته بودن خیابان پیاده تا پیتزا فروشی رفتیم و با تاکسی دربست از راههای پرپیچ و خم و خلوت برگشتیم خونه.ظهر با یک عدد پژو پارس به سمت تهران راه افتادیم وسط راه خوردیم به راه بندون و دیدیم آخر هفته که جاده هم شلوغه دارن آسفالت میکنن. من نفهمیدم چه حکمتی در این کار وجود داره که پنج شنبه ظهر اینکارو میکنن. حدود نیم ساعت پیش رسیدم خونه،یکم خوابم میاد این دو شب کمی کم خوابیدم، امشب چهلم پدر بزرگم است، الان میخوام برم مراسم.موفق باشید.
اصلاحات 17. خرداد 1384 شروین کتابی (1) سلام،و من امروز بعد از نزدیک به دو سال که فقط اصلاحات جزئی میکردم اقدام به اصلاحات عرضی (و البته طولی) کلی کردم و ریشهای نازنینم رو به زیر تیغ گرفتم.شایان ذکر است که الان پشیمانم، وقتی تو آینه نگاه میکنم خودمو نمیشناسم.دارم جمع و جور میکنم برم دانشگاه و بعد از آن شمال..موفق باشید.
پروژه 16. خرداد 1384 شروین کتابی (0) سلام،فردا دوباره میرم شمال با امید اینکه جاده هراز بازی در نیاره این بار برای ثبت نام و البته مهمتر از اون تحویل در محل پروژهی یکی از بچههاست که امروز نوشتم، بد نشده، وقتی آبها از آسیاب افتاد به عنوان یک مثال آپلودش میکنم.موفق باشید.
بازگشت 15. خرداد 1384 شروین کتابی (0) سلام،شمال خوش گذشت. با اتوبوس گرگان رفتم، موقع رفتن جادهی هراز بسته بود و اتوبوس از فیروزکوه رفت و ساعت 20:30 قائم شهر منو پیاده کرد و از اونجا تا آمل را با تاکسی رفتم. بعد از رسیدن به آمل دوستم اومد دنبالم و رفتیم خونش. صبح رفتیم دانشگاه و کارهای کارآموزی رو انجام دادم و فردای او روز هم برای ترم تابستان پیش ثبت نام کردم. برای فرار از ترافیکِ امروز، دیشب برگشتیم، ولی جادهی هراز بسیار شلوغ بود، برای کسانی که امروز از شمال برمیگردن بسیار متاسفم. احتمالاً این هفته دوباره برای ثبت نام قطعی به شمال میرم.موفق باشید.
شمال 9. خرداد 1384 شروین کتابی (1) سلام،امروز به اندازهی کافی با Ajax.NET بازی کردم و نهایتاً برای نشون دادن SecondNews در سمت چپ وبلاگم ازش استفاده کردم. Ajax یا Asynchronous JavaScript And XML خیلی به درد میخوره و میشه باش کارهای خارقالعادهای انجام داد.فردا میرم شمال ولی زمان برگشتم معلوم نیست، یا 5شنبه بر میگردم یا 1شنبهی هفتهی بعد. این یه سفر کاریه بیشتر چون میرم دانشگاه به کارای لازم برای رفتن به کارآموزی رسیدگی کنم.موفق باشید.
یغوث 8. خرداد 1384 شروین کتابی (0) سلام،داستان ریز توی کتاب ابلیس نامه نوشته شده:روزی رسول خدا(ع) به علیبنابیطالب(ع) فرمودند:یا علی این شمشیر را بگیر و برو بین این دو کوه و هر کس را در آنجا دیدی بدون آن که خوف و ترسی داشته باشی او را به قتل برسان.علی(ع) شمشیر آن حضرت را گرفت و رفت، در بین آن دو کوه مردی را دید که چشمانش مانند برق جهنده (و همچون مس سرخ و روشن) و دندانهایش مانند داس بود و موهای تن او به خاک کشیده میشد. علی با دیدن او نزدیکش رفت و با شمشیر ضربتی بر او زد، اما ضربهاش کار ساز نشد، دوباره ضربه دیگری بر او زد به طوری که او را دو شقه نموده، از وسط به دو نیم کرد.بعد به حضور رسول خدا(ع) آمد و عرض کرد: یا رسول الله او را کشتم.حضرت سه مرتبه فرمود: اللهاکبر، این یغوث بود از این به بعد دیگر داخل هیچ بتی نمیشود تا عبادت شود.از بعضی اخبار استفاده میشود که در زمان سابق بعضی از شیاطین در بتها و چیزهایی که مردم آنها را عبادت میکردند داخل میشدند و با مردم صحبت میکردند، این امر بیشتر باعث گمراهی آنان میشد.و این افتخار برای علی(ع) ماند که آن شیطان لعین به دست مبارکش کشته شد.;مولف کتاب ابلیس نامه محسن غفاری و ناشر آن انتشارات پیام آزادی است.بیچاره مردم اون قدیما وقتی میدیدن مجسمه باشون حرف میزنه خوب میپرستیدنش دیگه!موفق باشید.