بازهم شمال

سلام،
چهارشنبه برای ادامه کارم مثل هفته قبل دوباره به شمال رفتم. ساعت 13 راه افتادم. هوا خوب نبود می‌ترسیدم جاده هراز بسته باشه و به مقدار بسیار زیاد زابه‌راه بشوم ولی جاده باز بود. همیشه که با اتوبوس از پارکینگ بیهقی راه می‌افتادم نصف اتوبوس خالی بود ولی این دفعه پر بود چون 18 تا دختر با هم بودند، به شمال می‌رفتند حالا این 18 تا چرا با هم به شمال می‌رفتند را من نفهمیدم ولی تا خود شمل مخ و مخچه‌ی من و بقیه رو خوردند و چه بسا که هضم و دفع هم کردند! من همیشه تو جاده چرت می‌زدم ولی این دفعه چرتم تند تند پاره پوره می‌شد.
بالاخره ساعت حدود 16:30 بود که به دانشگاه رسیدم به از دیدار با دوستان به دنبال مدیر گروه رفتم و بعد از پیدا کردنش گفت که الان نمی‌تونه اینو امضا کنه و باید وقت داشته که برگه انتخاب واحدو بخونه! بعد اول برای تعویض پانسمان سر یکی از دوستان به درمانگاه رفتیم و بعد از اون به خونه یکی از دوستان رفتیم از اونجا هم به خونه یکی دیگه از دوستان رفتیم و تا صبح اونجا بودیم ساعت 7:30 چهارشنبه شد که همگی به دانشگاه رفتیم همه به جز من ساعت 8 کلاس داشتند. ساعت 10 بالاخره از مدیر گروه امضا گرفتم و بعد از مقدار بسیار بسیار دوندگی ساعت 14 کارم تموم شد و تقاضای میهمان شدنمو گرفتم. خیلی سختی کشیدم تا کارم تموم شد، خیلی .بعد از این به پلیس راه رفتم منتظر شدم که دوستم بیاد و با اتوبوس به تهران برگردیم. ما همیشه با سواری به تهران برمی‌گشتیم ولی این دوست من همونی بود که برای پانسمان سرش به درمانگاه رفته بودیم تو جاده با سواری به تهران برمی‌گشتند که توی تونل امامزاده هاشم شاخ به شاخ می‌کنند... و به همین علت و بدی هوا با اتوبوس به تهران برگشتیم.
از آمل تا تهران مدت 3:45 در راه بودیم ولی از تهرانپارس تا آزادی مدت 1:45 در راه بودم!
در کل سفر بدی نبود از دیدار دوستان بسی خورسند گشتم.
موفق باشید.
Loading