قلب

سلام،
دیروز ساعت 18:30 سر کلاس بودیم تازه درس شروع شده بود که یکی از بچه‌ها از بیرون اومد صندلی کنار من نشست، حالش خوب نبود و قلبشو گرفته بود. گفتم چی شده گفت که قلبش درد می‌کنه و تیر می‌کشه و سوزن سوزن میشه. پاشُد رفت بیرون، بعد از یکی دو دقیقه رفتم دنبالش توی آبدارخونه نشسته بود و حالش بهتر نشده بود. یکم صحبت کردیم و قانعش کردم که باید بریم دکتر. گفت که دو سه روز پیشم اینجوری شده و بعد از مدتی خوب شده تصمیم داشته که بره دکتر ولی نرفته. قرار شد همون موقع بریم دکتر. اومدیم توی خیابون ولی نمی‌دونستیم کجا بریم. من یکم فکر کردم و یادم اومد که اون نزدیکی یه درمانگاه هست. قرار شد بریم اونجا. وقتی رسیدیم و وارد درمانگاه شدیم دیدم عجب جای شیکیه. فهمیدیم از شانس ما اونجا دکتر قلب هم داره. رفتیم پذیرش گفتیم که حالش اینجوریه و قلبش درد می‌کنه گفت وقت نداریم نمی‌تونم بتون وقت بدم! من دیدم اگر اونجا بمونیم این دوست مارو می‌کشن و جنازه به من تحویل میدن. رفتیم به طرف اتاق دکتر. دکترو پیدا کردیم بش گفتیم اینجوریه گفت برید پذیرش بگید دکتر گفت وقت بده. بعد از گرفتن وقت و رفتن به صندوق،با کاغذی که بمون داده بود رفتیم پشت در اتاق دکتر. دوستم هنوز حالش همون جوری بود. یکی از بیمارا بمون گفت برید نوار قلب بگیرید که بعداً معطل نشید.ما اصلاً نمی‌دونستیم که باید نوار قلب بگیریم، رفتیم جایی که نوار قلب می‌گیرن، من تا حالا نوار قلب گرفتنو ندیده بودم جالب بود، یه مشت گیره و یه چیزای خوشگلی بش وصل کردن و دستگاهو روشن کردن و یه کاغذ دراز پرینت می‌شد و میومد بیرون. نوار حدود یه مترو نیمی رو تحویل گرفتیم و برگشتیم. صبر کردیم تا نوبتمون بشه نفر آخر بودیم. وقتی نوبتمون شد رفتیم توی اتاق دکتر پرسید چی شده و بعد از کمی توضیحات دوستم و معاینه و دیدن نوار قلب گفت چیز مهمی نیست التهابه تپشه یه همین چیزای گفت. و گفت باید بعداً اکوکاردیوگرافی کنه یه قرص هم بش داد.
این بود قصه من و اولین مراجعت دوستم به دکتر قلب.
درد قلب مثل دست و پا نیست که بشه به امان خدا ولش کرد، شوخی نگیرید.
موفق باشید.
Loading