مرگ

سلام،
دیشب خواب دیدم یه جایی بودم که کمی عجیب غریب بود، جزییات صحنه رو خیلی به خاطر ندارم. وقتی آدم خواب می‌بینه معمولاً صبح که پا میشه جزییات چیزایی رو که دیده خوب یادش نمیاد و اگر زمانی که داره خواب میبینه بفهمه که داره خواب میبینه و تصمیم بگیره که هر چی میبینه یادش بمونه صبح که پاشه همه چیز یادشه. بعضی‌ها فکر می‌کنن چیزایی که تو خواب میبینن تاره و یا بعضاً سیاه سفید! ولی خواب از واقعیت هم شفافتر و خوش آب و رنگتر است و دلیل اینکه برخی اینطور تصور می‌کنند این است که وقتی بیدار میشن چیزه زیادی یادشون نمیاد. خواب دیدن یکی از سرگرمی‌های منه عموماً وقتی خواب میبینم می‌فهمم که دارم خواب میبینم و در اون دنیا که انشاالله آیندگان بیشتر ازش سر در میارن هر کاری که دلم می‌خواد انجام میدم، توی اون دنیا محدودیت وجود نداره و اگر مثلاً بخواهی پرواز کنی خیلی راحت میتونی این کار رو انجام بدی. کاش روزی دستگاهی ساخته شه که وقتی طرف می‌خواد بخوابه دستگاه رو به خودش وصل کنه و صبح که بیدار شد فیلمی که دستگاه از خوابش گرفته رو نگاه کنه. از اصل مطلب دور شدیم، داشتم تعریف می‌کردم که دیشب چه خوابی دیدم:
همونطور که گفتم یه جایی بودم که کمی برام عجیب بود، از یکی پرسیدم اینجا کجاست؟ در جواب نگفت اینجا کجاست فقط گفت تو مُردی برای همین اینجا هستی. توی فکر فرو رفتم. برای خودم ناراحت نبودم که مُردم چون ظاهراً دلیلی برای ناراحتی وجود نداشت. اشک توی چشام جمع شد به اون کسی که ازش پرسیده بودم اینجا کجاست گفتم من برای خودم ناراحت نیستم، یه عمره منتظرم که بفهمم آدم بمیره بعدش چه اتفاقی براش می‌افته، ناراحتیم برای خانوادمه اونا وقتی بفهمن من مُردم خیلی ناراحت میشن و من نمیتونم ناراحتیه اونارو ببینم. چیزی نگفت و از من دور شد و رفت.
صبح که پاشدم توی کتاب تعبیر خواب مُردن رو دیدم خیلی تعبیر خوبی نداره ولی تعبیر ربطی به مُردن واقعی نداره!.
موفق باشید.
Loading