بارون 28. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،امروز همه چیز عادی بود تا اینکه در چند دقیقه بارون تندی شروع به باریدن کرد و سیل در خیابونها راه افتاد. بعد از اینکه از کلاس اومدیم بیرون دیدیم نه ابری تو آسمونه نه جایی خیسه!.در این شرایط یاد شمال میفتم، فرقش با اونجا اینه که شمال دو سه روز بارون میومد بعد قطع میشد!.تصمیم گرفتم یه دوربین بگیرم. کلی فکر کردم که فیلمبرداری بگیرم یا عکاسی، بعد از تحقیقات به Lumix DMC-FZ20S رسیدم. انشاالله به زودی میخرمش.موفق باشید.
IEEE 1394 24. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،دیروز از مجتمع کامپیوتر پایتخت یک عدد کابل یک متری IEEE 1394 چهارپین خریداری کردم، که البته خیلی به درد خورد ولی توی کل مجتمع ارزونتر از 11 هزار تومان گیر نیوردم!.اگر فیبرنوری میخریدم با صرفهتر بود.موفق باشید.
مرگ 21. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،دیشب خواب دیدم یه جایی بودم که کمی عجیب غریب بود، جزییات صحنه رو خیلی به خاطر ندارم. وقتی آدم خواب میبینه معمولاً صبح که پا میشه جزییات چیزایی رو که دیده خوب یادش نمیاد و اگر زمانی که داره خواب میبینه بفهمه که داره خواب میبینه و تصمیم بگیره که هر چی میبینه یادش بمونه صبح که پاشه همه چیز یادشه. بعضیها فکر میکنن چیزایی که تو خواب میبینن تاره و یا بعضاً سیاه سفید! ولی خواب از واقعیت هم شفافتر و خوش آب و رنگتر است و دلیل اینکه برخی اینطور تصور میکنند این است که وقتی بیدار میشن چیزه زیادی یادشون نمیاد. خواب دیدن یکی از سرگرمیهای منه عموماً وقتی خواب میبینم میفهمم که دارم خواب میبینم و در اون دنیا که انشاالله آیندگان بیشتر ازش سر در میارن هر کاری که دلم میخواد انجام میدم، توی اون دنیا محدودیت وجود نداره و اگر مثلاً بخواهی پرواز کنی خیلی راحت میتونی این کار رو انجام بدی. کاش روزی دستگاهی ساخته شه که وقتی طرف میخواد بخوابه دستگاه رو به خودش وصل کنه و صبح که بیدار شد فیلمی که دستگاه از خوابش گرفته رو نگاه کنه. از اصل مطلب دور شدیم، داشتم تعریف میکردم که دیشب چه خوابی دیدم:همونطور که گفتم یه جایی بودم که کمی برام عجیب بود، از یکی پرسیدم اینجا کجاست؟ در جواب نگفت اینجا کجاست فقط گفت تو مُردی برای همین اینجا هستی. توی فکر فرو رفتم. برای خودم ناراحت نبودم که مُردم چون ظاهراً دلیلی برای ناراحتی وجود نداشت. اشک توی چشام جمع شد به اون کسی که ازش پرسیده بودم اینجا کجاست گفتم من برای خودم ناراحت نیستم، یه عمره منتظرم که بفهمم آدم بمیره بعدش چه اتفاقی براش میافته، ناراحتیم برای خانوادمه اونا وقتی بفهمن من مُردم خیلی ناراحت میشن و من نمیتونم ناراحتیه اونارو ببینم. چیزی نگفت و از من دور شد و رفت.صبح که پاشدم توی کتاب تعبیر خواب مُردن رو دیدم خیلی تعبیر خوبی نداره ولی تعبیر ربطی به مُردن واقعی نداره!.موفق باشید.
حکم 20. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،چند وقت پیش تصمیم گرفتم برای بازی حکمم یه بازیکن کامپیوتر جدید با ضریب هوشی بالا درست کنم، بعد از اینکه شروع به این کار کردم و کمی پیش رفتم دشواری و وقتگیر بودنش باعث شد ولش کنم. دیروز یکدفعه به فکرم رسید که توی اوقات فراغتم روی اون بازیکن باهوش کار کنم. وقتی اون پروژه رو باز کردم دیدم هیچی از اون چیزایی که قبلاً نوشتم نمیفهمم و خیلی جاها هم بد نوشته شده و بعضی از الگوریتمها مناسب نیستند. به همین علت تصمیم گرفتم به جای ادامه کار قبلی از اول شروع به نوشتن یه بازیکن هوشمند کنم. در آینده نه چندان دور این بازیکن وارد بازی میشود. Codenameاش CPlayerCPU5 است.راستی من اینهمه حواسمو موقع عوض کردن ویندوزم جمع و جور کردم ولی یه چیزو که خیلی هم مهم بود یادم رفت کپی کنم و متاسفانه از دستش دادم، و اون چیزی نبود جز Favorites !موفق باشید.
SP2 18. فروردین 1384 شروین کتابی (1) سلام،یکی دیگر از دلایلی که من ویندوزمو عوض کردم این بود که نمیتونستم روش Service Pack 2 نصب کنم، وسط نصب گیر میکرد و اون صفحه آبی خوشگله میومد!. نصب با استفاده از sp2 کامل داونلود شده با نصب Online فرقی نداشت در هر صورت وسط کار گیر میکرد.الان فهمیدم که از 12 April (فکر نمیکنم لازم باشه بگم که الان 7 April است)، دیگه نمیشه جلوی آپدیت شدنه ویندوز رو گرفت و به زور sp2 رو میگیره و نصب میکنه!.اگر من ویندوزمو عوض نکرده بودم دیگه نباید باش به اینترنت و شاید حتی اونترنت وصل میشدم چون سعی میکرد sp2 رو بگیره و بعد هنگ میکرد.این خبر خط قبل شاید دروغ آپریل باشه و شاید راست باشه، خدا عالمه. دیدن این لینک توصیه میشه.موفق باشید.
قلب 18. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،دیروز ساعت 18:30 سر کلاس بودیم تازه درس شروع شده بود که یکی از بچهها از بیرون اومد صندلی کنار من نشست، حالش خوب نبود و قلبشو گرفته بود. گفتم چی شده گفت که قلبش درد میکنه و تیر میکشه و سوزن سوزن میشه. پاشُد رفت بیرون، بعد از یکی دو دقیقه رفتم دنبالش توی آبدارخونه نشسته بود و حالش بهتر نشده بود. یکم صحبت کردیم و قانعش کردم که باید بریم دکتر. گفت که دو سه روز پیشم اینجوری شده و بعد از مدتی خوب شده تصمیم داشته که بره دکتر ولی نرفته. قرار شد همون موقع بریم دکتر. اومدیم توی خیابون ولی نمیدونستیم کجا بریم. من یکم فکر کردم و یادم اومد که اون نزدیکی یه درمانگاه هست. قرار شد بریم اونجا. وقتی رسیدیم و وارد درمانگاه شدیم دیدم عجب جای شیکیه. فهمیدیم از شانس ما اونجا دکتر قلب هم داره. رفتیم پذیرش گفتیم که حالش اینجوریه و قلبش درد میکنه گفت وقت نداریم نمیتونم بتون وقت بدم! من دیدم اگر اونجا بمونیم این دوست مارو میکشن و جنازه به من تحویل میدن. رفتیم به طرف اتاق دکتر. دکترو پیدا کردیم بش گفتیم اینجوریه گفت برید پذیرش بگید دکتر گفت وقت بده. بعد از گرفتن وقت و رفتن به صندوق،با کاغذی که بمون داده بود رفتیم پشت در اتاق دکتر. دوستم هنوز حالش همون جوری بود. یکی از بیمارا بمون گفت برید نوار قلب بگیرید که بعداً معطل نشید.ما اصلاً نمیدونستیم که باید نوار قلب بگیریم، رفتیم جایی که نوار قلب میگیرن، من تا حالا نوار قلب گرفتنو ندیده بودم جالب بود، یه مشت گیره و یه چیزای خوشگلی بش وصل کردن و دستگاهو روشن کردن و یه کاغذ دراز پرینت میشد و میومد بیرون. نوار حدود یه مترو نیمی رو تحویل گرفتیم و برگشتیم. صبر کردیم تا نوبتمون بشه نفر آخر بودیم. وقتی نوبتمون شد رفتیم توی اتاق دکتر پرسید چی شده و بعد از کمی توضیحات دوستم و معاینه و دیدن نوار قلب گفت چیز مهمی نیست التهابه تپشه یه همین چیزای گفت. و گفت باید بعداً اکوکاردیوگرافی کنه یه قرص هم بش داد.این بود قصه من و اولین مراجعت دوستم به دکتر قلب.درد قلب مثل دست و پا نیست که بشه به امان خدا ولش کرد، شوخی نگیرید.موفق باشید.
Microsoft Windows XP 17. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،این دو سه روزه در حال اسباب کشی بودم و داشتم ویندوزمو عوض میکردم. چون موفق به نصب Service Pack 2 نشدم و یه ویندوز با sp2 به دستم رسید و ویندوز قبلی کمی پیر شده بود تصمیم گرفتم ویندوزمو که تازگی (چند ماه پیش) دو ساله شد بود عوض کنم. این کار (عوض کردن فرزند) بسی سخت و دشواره و خیلی زمان میبره. (انتقال My Documents و میلها و برنامهها و...)من برای این کار اول ویندوزه جدیدو یه جا نصب میکنم هر وقت دیدم همه چیز مرتبه قبلی رو پاک میکنم. البته بعضی وقتها پاک نمیکنم ولی این دفعه پاک کردم.من هنوز بدی از sp2 ندیدم بیچاره خیلی هم سر به راهه و همه Updateهاشو هم داونلود کردم.یکی دیگه از دلایلی که ویندوزمو عوض کردم این بود که Microsoft گفته Internet Explorer 7 فقط روی sp2 نصب میشه!.موفق باشید و زیر دو سال ویندوز عوض نکنید، سعی کنید خوب ازش نگهداری کنید.
هراز 12. فروردین 1384 شروین کتابی (1) سلام،ساعت 17 از شمال راه افتادیم ساعت 23 رسیدیم!چرا جادهی هراز رو یه طرفه نکرده بودند!؟185 کیلومتر در 6 ساعت سرعت متوسط کمی بیشتر از 30 کیلومتر در ساعت.موفق باشید.
دوباره شمال 9. فروردین 1384 شروین کتابی (1) سلام،ظاهراً یه بار شمال کمم بوده و دوباره فردا دارم میرم شمال ببینم چه خبره.دیروز دکتر رفتم به من یه آنتی بیوتیکی داد بخورم که اسمش آزیترومایسین است. توی هر قوطی چهار دونه کپسول این دارو وجود داره و قیمت هر قوطی به صورت آزاد 1320 تومانه و به من 2 بسته از اینا داده که بخورم روزی یه دونه،تاثیرش مثل کپسول آتیش خاموش کنه.تا جمعه خداحافظ.
مهمونی 8. فروردین 1384 شروین کتابی (0) سلام،چند روز که همش مهمونی میریم و جالب اینه که 80% افراد در این مهمونیها ثابتند و فقط کمی تغییرات داره.حالم خوب نیست سرما خوردم، نمیدونم چرا با وجود این همه شیرینی و تنقلات عید رفتم سرما خوردم. الان میخوام برم دکتر خدا کنه کارم به پنسیلین نکشه! اگر هم کشید خیالی نیست.موفق باشید.